کان می گوید : « بیان، منطقی برای زندگی است » . بیان توسط هنر صورت می گیرد . « یک اثر هنری خلق یک زندگی است . معمار انتخاب و برنامه ریزی می کند که در فضاها ، محیط و نهادهای روابط انسانی بیان کننده باشد » . پس ، هنر است که آرزوها وزیبا شدن نهادها را برآورده می کند . بنابر این هنر در هستی پذیری معینی ، به معنای دقیق کلمه ، جای نمی گیرد بلکه در نسبتی مناسب با نهادها قرار می گیرد یا آنگونه که کان می گوید : « هنر خلق زندگی است » . از آنجا که " ما ، برای بیان کردن ، زندگی مکنیم ، " هنر" تنها زبان بشر" می شود . گوهر هنر در آستانه ای که سکوت و نور به یکدیگر می رسند قرار دارد ؛ جایی که " آرزوی بودن به غایت می رسد " . آرزوی بودن برای بیان کردن به آرزوی بودن برای خلق کردن مبدل می شود . کان روند خلق را طراحی می نامد . طراحی با "چگونگی" بیش از "چیستی" مرتبط است . اما هنوز تقریبا « چگونگی انجام یک عمل بی اهمیت تر از چیستی آن است ».این امر به معنای ان نیست که کان به کیفیت هستی پذیری توجه ندارد بلکه صرفا قصد ارد تا بر این نکته تاکید ورزد که ، اگر پرسش غلط طرح شده باشد ، پاسخ معتبر نتیجه ای نخواهد داشت . از این رو « طرحها تصویر پردازیشان را از نظم می گیرند » و « فرم طرح را ملهم می سازد » . « فرم می تواند در طبیعت چیزها آشکار شود و طرح ، در لحظه ی مناسب ،  تلاش می کند ، با استفاده از نور ، قوانین طبیعت را برای به هستی در آوردن فرم به کار گیرد» . نور « حضور بخشنده » است ، اما « هرچه از نور باشد سایه دارد » . « کار ما از آن سایه است » پس ، نور برای انجام وظیفه به ماده و ساختار نیاز دارد. لذا کان می گوید : « خورشید تا زمانی که با ساختمانی برخورد نکرده بود هرگز نمی دانست که چقدر بزرگ است » و « انتخاب شما از عنصر سازه باید همچون انتخاب مشخصه ی نور دلخواهتان باشد » . بنابراین ف سازه و مصالح از همان آغاز طراحی متناسب با نور مورد توجه قرار می گیرند . « سازه ، دهنده ی نور است » . هدف کلی ، خلق فضایی است که می داند چه می خواهد باشد . کان می گوید : « اگر شما قلمروی فضاها را خلق کنید ، نهاد را زنده کرده اید » . زمانی که فضا بداند چه می خواهد باشد ، یک کاشانه می شود ؛ یعنی مکانی که ممیزه ی ویژه ای دارد . همانگونه که دیدیم ، ممیزه یک اتاق ، ابتدا، در تناسب میان سازه و نور متعین می شود . کان می گوید : « ساختن یک اتاق چهار گوش ، یعنی بخشیدن نور به ان اتاق تا حالت های نامحدود مربع را نشان دهد » . لذا تمامی اتاقها به نور طبیعی نیاز دارند . « نمی توانم فضایی را به معنای واقعی فضا توصیف کنم مگر به آن نور طبیعی دهم ، آنهم به دلیل آن که حالات ایجاد شده در مواقع مختلف روز و فصل های سال همواره  به شما در تجسم این که فضا می تواند باشد یاری می کنند ...» . اما سازه نیز نظم خودش را دارد .

بنابر این کان می گوید : « یک تیر آجری یک قوس است » ، و در مورد « نظم آجر و بتن » صحبت می کند . به طور کلی ، یک ساختمان باید " طریقه ی ساخته شدنش " را ، به مثابه تجلی انچه می خواهد باشد ، نشان دهد . اگر این موضوع مورد نظر باشد ، آن وقت ما می توانیم در مورد "فناوری خلاق " صحبت کنیم .

« مهندسی و طراحی دو چیز متفاوت  نیستند . آنها ناگزیرند که واحد و مشابه باشند » . بنابراین تحقق فناورانه نمونه ی مجسم نهاد است ؛ به این تعبیر اندازه گرفتنی نیست ، اگر چیزی اندازه پذیر چون یک بنا باشد . « یک اثر در آوای برانگیزاننده ی صنعت ساخته می شود و زمانی که همه چیز آرام گرفت ، طنین سکوت هرم به خورشید سایه اش را می بخشد » . کان در این عبارت مشهور "نظریه ی " معمارانه اش را خلاصه می کند . عبارت " یک اثر در آوای برانگیزاننده ی صنعت ساخته می شود...» هیجان منبعث شده از موقعیت ضمنی و همچنین روند ساختن را به ذهن ما می اورد . « زمانی که همه چیز ارام گرفت » ، یعنی زمانی که هیجان می گذرد ، ما یا دست خالی می مانیم یا چیزی که حضوری واقعی دارد برایمان می ماند : ساختمانی که نور را به یک واقعیت اصیل مبدل می کند و بدینسان نظم سکوت را از ستر خارج می سازد . بنابراین ، اثر معماری "پیشکشی به معماری" می شود . هر ساختمانی که طنین سکوت را منعکس می سازد ، بازگشتی به آغاز را نوید می دهد . کان خاطر نشان می کند که « آنچه قرار است باشد ، همواره بوده است » . این عبارت اشاره بر آن دارد که ساختارهای اصلی هستی یک بار برای همیشه داده شده است . تنها شرایط تغییر می کنند ، و بنابراین تفسیرهای جدیدی از این ساختارها ضرورت می یابد . « کوشش من یافتن بیان جدیدی از نهادهای کهن است » . بیان جدید ، نهاد را ، بدون در هم ریختن ، « تغییر شکل» می دهد . بنابراین ف یک عصر ویژه یا جامعه ویژه چیز حقیقتا جدیدی را پدید نمی آورد . « آیا جامعه موتسارت را پدید آورد ؟ نه » . یک اثر هنری محصول "نیازها" یا نتیجه ی تلاقی"نیازها"و "امکانات" نیست ،بلکه به الهام و میل بیان آنچه همواره بوده مدیون است . این امر به معنای آن نیست که تاریخ پویا نیست . نه تنها شرایط در حال تغییرند ، بلکه حتی ف در شرایط معین زمانی ، نهادهای انسانی ای که تا آن زمان پنهان بوده اند ممکن است آشکار شوند . لذا کان اظهار داشته است که:«[…] برخی انسانها متوجه شدند که قلمروی خاصی از فضاها میل شدیدی در انسان برای بیان ناگفتنی ها در کنشی خاص فراهم می کنند و آن را صومعه نامیدند » . و « […] به گونه ای در تشکیل نهاد جدید بشری نوری می درخشد که در انسان احساس نشاط و میل به زندگی می بخشد » . بدین سان ، نهاد ها کشف و دوباره کشف می شوند ، و به معنای دقیق کلمه ، آنها در ساختار بی زمان عالم ریشه دارند و از آن سرچشمه می گیرند . هستی ، واحد های وجودی را – کامل می کند ؛ و کان با تمثیل استون هنج ، به عنوان میل به خلق "عالمی درون عالم" ، به واقع ، از آغاز معماری سخن می گوید . دنیای کوچک که آن را "مکان تمرکز" می نامد ، « جایی که ذهن بشر دقیق می شود » .همچنین می توان گفت که الهام های بشری کانون های ساختار وجودی را نشان می دهند ، و به مثابه "کاشانه های" الهام، مراکزی هستند که فضای وجودی در اطراف آنها سامان می یابد. از این رو ، کان مجددا تذکر می دهد که : « معماری ، با احساسی که به کاشانه می دهد ، عالمی درون عالم خلق می کند » .

فلسفه کان آشکارا ریشه های افلاطونی دارد . لذا او از فرم در مفهوم ایده ی افلاطونی بحث می کند و عقیده دارد که هنر نتیجه ی میل به" بیان" است .او حتی واژه "سایه" را در مورد چیزهای معین و واقعی جهان ما به کار می برد ، همانگونه که افلاطون در تمثیل غار از آن استفاده کرده بود .

کان همچنین وجود را تابع گوهر می داند و لذا در چهارچوب سنت متافیزیک غربی می اندیشد . اما هدف کان ، در انجام دادن کار معماری ، جستجوی فلسفی فرم های کاملی که از ناکاملی های دنیای روزمره ما برمی خیزند نبود ، بلکه او می خواست یکراست گوهر را آشکار سازد .

او، با بازگشت به "آغاز" ، گوهر را بر حسب الهام ها و نهادهای بشری دارای نظم تعریف کرد . او، به جای جدا ساختن گوهر از وجود ، جهان را به عنوان تمامیتی نظام یافته تصور کرد . گوهرها به قلمروی خودشان متعلق نیستند بلکه ساختارهای اصلی عالمند .

انسان در زیر درخت بیان کننده ی ایده ای غیر قابل تصور نیست ، بلکه نشان دهنده ی موقعیت وجودی بشر است . این امر از آن روی که بشر اهمیتی "بنیادی" دارد مشخص می شود . پس ، کان تمامیت هستی – در- عالم را به عنوان نقطه ی آغاز بحث خود در نظر گرفت ، و وظیفه ی بشری ما را از خفا بیرون آوردن بنیادهای آن وصف کرد .