هنگامیکه که هایدگر کوزه را به عنوان نمونه ای از « توضیح » بر می گزیند به ماورائ چیزهایی که بر طبیعت ارزانی گشته اند نقل مکان می کند . کوزه ساخت دست بشر و لاجرم یک اثر نیز می باشد . انسان با ساختن چیزی همانند کوزه ، از روی نیت به گرد اوری جهان پرداخته و یا به بیان هایدگر ، « جهانی را در قالب اثر در می آورد » .بدین ترتیب ، جنبه های دوگانه طینت سکونت بر ما آشکار می شوند : نخست کسب اقتدار در امر وقوف یافتن بر چیزهای مفروض ( اعم از طبیعی یا مصنوع ) ، و دوم ساختن اثاری که انچه را که بر آن وقوف رفته در خود ضبط کرده و « توضیح » می دهند. این آثار محدوده بررسی ما عبارتند از ابادی ، فضای شهری ، نهاد و خانه ، و هریک با جهانی چهار وجهی که خود گرد اورده .

شاید مثالی که اکنون ارائه خواهیم داد ، برای توضیح رابطه ی موجود فیمابین جهان ، چیز و اثر بی مناسبت نباشد . مجسمه گسترش یک بطری در فضا ( 1912) اثر بوچونی « توضیحی » است بر « چیز بودن » بطری . بطری با در اختیار گرفتن عنوان چیز ، واقعیتی درونی یا هویتی را در تسخیر می اورد که در جهان گرد اوری شده اش مسکن گزیده و توسط هیئت گشتالت بطری نمودار می گردد . به هر جهت این نمود بلافاصله وقوف پذیر نمی باشد . بطری بر جای ایستاده و به معرفی خود همانگونه که هست می پردازد  ، اما معنایی که در آن گنجانیده شده به نحوی پنهان می ماند . اثر هنرمندانه بوچونی این معنا را آشکار می سازد . این اثر به ما می گوید که بطری چه بوده و آن را از سایر ظروف همچون کوزه و تنگ تفکیک می نماید .

می دانیم هر بطری مایعی را در خود گنجانیده و در عین دوره کردن محتوای خود آن را در معرض دید نیز قرار می دهد . حتی در صورت رنگی بودن بطری نیز می توا ن تبخیر پذیری مایع را از ورای شیشه مشاهده نمود ، جنبشی ناپیدا در صحنه حاضراست که بر بازتاب های موجود در ماده تشکیل دهنده بطری افزون شده و به پیدایش حیات در چیز می انجامد . ( این گونه حیات در کوزه های گلین رخ نمی دهد ، ویژگی کوزه در پنهان کاری اش و در تضاد موجود بین جنس و شکل و محتوی مخفی اش مستتر می باشد .) بازی سرشار از حیات بطری در نور توسط شکل آن رهبری می گردد .دراین بازی هر انچه متحرک و  تغییر پذیر  است تثبیت شده و به بخشی از جهان پایدار چیزها بدل می گردد . هنگامیکه بطری در فضا اوج گرفته و می ایستد بر ناپایداری فائق آمده و تنوع را در مرکزی ثابت گرد می اورد . پس لازم می اید تا حول محور عمودی خود از تقارن برخوردار  بوده و به تناسب باریک باشد ، بطری به هیچ وجه تحمل پذیرش بی نظمی ها را ندارد . به هر جهت ، شفافیت و بازتاب های موجود در بطری ، آفرینش قوه محرکه ای را باعث می شوند که تحت عنوان نفوذ متقابل بین بیرون و درون منظور گردیده است . ( در صراحی بلورین به یاری تراش های بدنه بر پدیده مزبور تاکید به عمل می آید .)  پس بطری در آن واحد هم ثابت است و هم متحرک . و محتویات ان تحت عنوان مرکز ثبات و تحرک به بطری معنا و مقصود می بخشند . آب و شراب ، سرچشمه و عصاره هدایایی که آسمان و زمین نثار آدمی نموده اند کنار یکدیگر آمده ، مرکزیتی را در اختیار گرفته و ما به گرد آن حلقه زده ایم . پس بطری جهان را در جوار می گیرد . ( کوزه قادر به تصاحب مرکزیتی مشابه نمی باشد ، زیرا دهانه و دسته ای دارد که آن را به سمتی منحرف نموده و در نتیجه از ایستادنش در مرکز فضا جلوگیری می کنند .)

بوچونی به توضیح پدیده شناسی بطری مبادرت می ورزد . در مجسمه او ، پیکره ای در هیئت بطری با نیروی امرانه ازدرون ترکیبی جامع متشکل از عناصر مسطح و مستوی بر می خیزد . بدون وجود بطری ترکیب مذکور می توانسته به صورتی شلوغ و اشفته ظاهر گردیده باشد ، به هر حال ، بطری به عنوان مرکز تجمع ، خود را در قالب شکلی کامل از محیط جدا نکرده بلکه از طریق پخی ها و تراش های بدنه از داشتن ارتباط فعال با پیرامونش حکایت می نماید . بدین ترتیب ، بطری در فضا « گسترش » یافته به عنوان چیزی گرد آورنده از درون پدیده های فانی بر می خیزد .

بطری بوچونی در مجموع حکایت از آن دارد که چیزهای ارزانی شده برای زیبنده ی جهان مسکون شدن به تعبیر از جانب آدمی نیاز دارند . وقوف واقعی توسط اثر هنری که واقعیت عینی چیزها را آشکار می سازد امکان پذیر می گردد . هایدگر می گوید :« آنچه سکونت واقعی را بر ما روا می دارد روحیه شاعرانه است . » آن گاه می افزاید : « روحیه شاعرانه به هر گریز از خاک و تعلیق در فضا بر فراز زمین به پرواز نیامده و آن را زیر بالهای خود نگرفته است . این روحیه همان است که آدمی را بدوا بر سطح زمین اورده ، او را وا می دارد تا بدان تعلق پذیرفته و مالا به سکونت رهنمونش می سازد . » آثار معماری به آن مکاشفات شاعرانه که ما را به سوی سکونت سوق می دهند تعلق می یابند . در ادامه بحث خود به محتوای آثار معماری یعنی ، جهانی که گرد می اورند و همچنین به وسایلی که برای توفیق در این کار مورد استفاده آنها قرار می گیرد پرداخته ، و بدین منظور با مفهوم جهان آغاز می نماییم .

تا کنون « جهان » را به عنوان مجموعه ای از چیزهای مجزا و در عین حال مرتبط با یکدیگر منظور داشته ایم . چهار وجهی هایدگر ، به هر تقدیر از ساختاری کلی تر حکایت دارد . لذا هایدگر را وامی دارد تا جهت ارتقاء شعور ما نسبت به قاعده اصولی چیزها ، از مقولات آسمان و زمین بهره گیرد . او می گوید : « زمین براورنده حاجات ، شکوفه دهنده و میوه اور بوده ، در قالب سنگ و آب بر سطح گسترده شده ، و در هیئت گیاهان و جانوران به پا می خیزد ...« سپس می افزاید : « آسمان گذرگاه طاقدار خورشید است ، میدانگه تحولات ماه ، تلالو ستارگان ، فصول سال و تغییرات آن ها ، روشنایی و گرگ و میش روز ، تیرگی و درخشندگی شب ، اعتدال و سرد و گرم هوا ، و ژرفنای آبی رنگ اثیر .» در اینجا پدیده شناسی عمومی و قابل لمسی از جهان ارائه گردیده که به یاری اش چیزها در قالب بخش های کلیتی سرشار از معنا زندگی می یابند . آنگاه آدمی پای به میان نهاده و هایدگر چنین می گوید : « اگر با داشتن حکمت کافی و گسترده به فعل سکنی گزیدن بیندیشیم ، آنگاه آن را حاکی از راهی خواهیم یافت که آدمی سرگردانی از بدو تولد تا لحظه مرگ خود روی زمین و زیر پهنه آسمان را بر آن به پایان می رساند . سرگردانی در همه جا در قالب ایستادن بین زمین و آسمان ، بین تولد و مرگ ، بین شادی و اندوه ، و بین اثر و جهان به عنوان جوهر و خمیره سکونت باقی می ماند . اگر این بینابینی چندگانه را جهان خوانیم ، آنگاه جهان خانه ای خواهد بود که توسط ناسوتیان دایر گردیده است . خانه های تک ، روستاها ، شهرها در هر حال جز آثار معماری که بینابینی چندگانه را در داخل و در حول خود گرد آورده نمی باشند .ساختمانها زمین را در قالب دورنمای مسکون به جوار آدمی اورده و در همین حین همجواری اش با مسکن همسایه را زیر پهنه آسمان جای می دهند . »

پس جهانی که توسط هر اثر معماری گرد آید « دورنمای مسکونی » است ، یعنی چشم اندازی که بر آن به عنوان موردی ویژه از کلیت آسمان – زمین بسته به یکی از شیوه های چهارگونه سکونت وقوف یافته باشند . سطوح مختلف محیطی از این توقف یا تامل حقیقتی یان می سازند . آنان با در اختیار گرفتن عنوان چیز ، از طریق شکل واجد کالبد خود فریضه گرد اوری را به جا می آورند . به عبارت دیگر ، آثار معماری به دلیل تجسم بخشیدن به مفاهیم وجودی و طرح دنیا به همان صورتی که هست ، موضوعات احراز هویت آدمی را تشکیل می دهند . و اما این تجسم بخشیدن چگونه محتمل گشته ؟ هم اکنون از بطری بوچونی فرا گرفتیم که عملکرد گردآوری هر چیز به نحوه « هستی» اش در فضا یعنی به چگونگی ایستادن ، گشادگی ، بستگی، بازتاب و امثالهم بستگی دارد . پس نمود هر چیز ، فارغ از طینت و نهاد آن چیز ، در اصل بر علم فراست متکی بوده و در نتیجه احراز هویت بر تماس بدن انسان با شکل واجد کالبد موضوع مورد نظر مشتمل می گردد . به طور کلی ، هر مورد از « تجسم بخشی » به « بازتاب آئینه وار» چیزهای دیگر پرداخته و یکی از روشهای هستی بین زمین و آسمان را به نمایش می گذارد .

در هر صورت ، بین زمین و آسمان نه تنها از کلیتی جامع متشکل از چیزهای دارای ارتباط متقابل با یکدیگر به وجود آمده ، بلکه در هر ان خود را به صورت یک (Stimmung) حال و هوا یا « جو» نیز می نمایاند . هر دور نما با جوی که در خلال تغییرات آب و هوایی و فصول مختلف سال هویت خود را حفظ می کند شناخته می شود . این جو به دلیل نقش وحدت آفرین خود در محیط اهمیتی به سزا داشته و در نتیجه ، احراز هویت گشودگی و باز بودن به روی « شخصیت محیط » را نیز شامل می گردد . در گذشته از شخصیت ویژه یا « جان » مکان تحت عنوان ( genlus loci ) یا روح محل یاد می کردند . روح محل مقدم بر همه توسط شیوه ای از تجسم بخشی که د بیشتر چیزها و آثار حضور دارد به قطعیت می رسد .

به واسطه احراز هويت، آدمي بر جهاني و بالتبع بر هويتي چيره مي شود. امروزه هويت را عموما به عنوان کيفيتي «دروني» در افراد پنداشته و رشد را به عنوان «آگاهي» بر نفس پنهان دريافته اند. به هر تقدير، از نظريه احراز هويت مي آموزيم که هويت در اصل عبارت است از دروني کردن چيزهايي که بر آن ها وقوف رفته و در نتيجه رشد به گشودگي و باز بودن نسبت به آن چه در پيرامون ما واقع گشته موکول مي گردد. گر چه جهان بي مقدمه و به يک باره ارزاني گشته اما براي وقوف بر آن مي بايد به تعبيرش پرداخت و با وجود آن که آدمي خود بخشي از جهان را تشکيل داده و بدان وابسته است اما براي داشتن احساس در خانه بودن يعني آسايش ناچار از آن است که به اين وابستگي عينيت بخشيده و آن را قابل لمس سازد.